دختر فال فروش...
بنگر بر حالم...
و بزن بر من فال...
تو نگو فال فروش حال مرا...
بنشین تا به تو گویم فالم...
همه حالم همه حالم همه فالم...
بنگر بر حالم...
که چه حالی دارم...
و ببین قلبم را...
که چه داغی دارم...
و ببین دستم را...
که چه فالی دارم...
بنگر بر حالم...
که چه حالی دارم...
همسر آکله باش...
کشتی و جورکش اسکله باش...
همسفر با من و این قافله باش...
همدقم با شب و این پای پر از آبله باش...
بنگر بر حالم...
که چه حالی دارم...
چه کنم با گذر ثانیه ها...
گوشه ی قلب من و ساقی این بزم شراب ...
کنج این دخمه و قدوسی این رهبه ها...
و خطر می رسد از ناحیه ی خاطره ها...
بنگر بر حالم...
که چه حالی دارم...
قافلم از خود و بی خود شدنم...
قلم و جوهر و پرپر شدنم...
قافیه دار شود شعرم اگر فاصله ها...
بروند از تو و فانی شدنم...
بنگر بر حالم...
که چه حالی دارم...
حال و روزم اخم است...
روزگارم تلخ است...
و حیایی که جدا از شرم است...
و جدایی که سراسر زخم است...
و جدایی که سراسر زخم است...
موضوعات مرتبط: عاشقانه ، شاکیانه ، عارفانه ، بی بهانه
برچسبها: رهگذر